میآورم! دارکوب تق و تق، سایه رو درخت، درخت شادمان!» بعد تق و تق کوبید به شکم درخت. آنقدر زد که شکم درخت سوراخ شد. آنوقت منقارش را کرد توی سوراخ و سایهی درخت را کشید بیرون! درخت دوباره سایهدار شد!