مجله خردسال 394 صفحه 23

کد : 103283 | تاریخ : 16/05/1389

روباه به خانم مرغه نزدیک و نزدیکتر میشد که آقا خروسه او را دید. آقا خروسه با تمام وجود فر یاد زد:«فرار کن خانم مرغه!» خانم مرغه با شنیدن صدای آقا خروسه، از جا پرید و فرار کرد. شب، خانم مرغه به آقا خروسه قول داد که حواسش را جمع کند و هیچ وقت از بقیه جدا نشود.

[[page 23]]

انتهای پیام /*