مجله خردسال 400 صفحه 6

کد : 103434 | تاریخ : 27/06/1389

چاقو دماغو ابر شد. رفت به آسمان و شرشر بارید. گفتند:«بس کن! ابرها که همیشه نمیبارند. گاهی میبارند، گاهی نمیبارند!» چاقو گفت:«پس چیکار کنم؟» گفتند:«فواره شو! برو بالا، بریز پایین! دوباره بروبالا بازهم بریز پایین! چاقو دماغو خوشحال شد! فواره شد. رفت بالا، ریخت پایین دوباره رفت بالا، ریخت پایین!

[[page 6]]

انتهای پیام /*