مجله خردسال 400 صفحه 18

کد : 103446 | تاریخ : 27/06/1389

مرجان کشاورزی آزاد خواب میخواستم بخوابم. اما عروسکم میخواست بازی کند. مادرم به اتاق آمد و گفت:«بیداری؟» گفتم:«عروسکم خوابش نمیآید.» مادرم بالشش را پیش ما گذاشت و برای ماقصه گفت. مادربزرگ صدای او را شنید. به اتاق آمد و گفت:«بیدارید؟» مادرم گفت:«عروسک خوابش نمیآید!» مادربزرگ، بالشش را پیش ما گذاشت و برای ما قصه گفت. اما زودتر از همه خودش به خواب رفت. بعد مادرم خوابید. بعد هم من و عروسکم.

[[page 18]]

انتهای پیام /*