مجله خردسال 404 صفحه 21

کد : 103561 | تاریخ : 24/07/1389

شد. او میخواست خورشید را نارنجی کند. اما نارنجی نداشت. با خودش گفت:«بدون نارنجی نمیتوان خورشید را نارنجی کنم.» همین موقع و رنگهایشان را با هم قاطی کردند و رنگ نارنجی شدند بعد خورشید را رنگ کردند. کوچولو خندید. زیر درخت یک گل کشید و گفت:«کاش بنفش داشتم و گلها را بنفش میکردم. اما بدون بنفش که نمیتوانم گل را بنفش کنم.» ناگهان و گفتند:«ما با هم رنگ بنفش درست میکنیم! ببین!» بعد و رنگهایشان را با هم قاطی کردند و رنگ بنفش درست کردند. بعد گل را رنگ کردند. کوچولو خیلی خوشحال شد. او با آسمان را رنگ کرد. با مداد و گل کشید. کوچولو فقط سه تا مداد رنگی داشت. اما نقاشیاش پر از رنگهای زیبا بود!

[[page 21]]

انتهای پیام /*