مجله خردسال 439 صفحه 20

کد : 104459 | تاریخ : 18/04/1390

سنجاب جغد خرگوش روباه شکار یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا، هیچ کس نبود. گرسنه بود و به دنبال غذا میگشت. پشت درخت گردو، را دید. آرام، آرام به طرف رفت. بالای درخت بود که را دید. با دوست بود و دلش نمیخواست که ، ناهار بشود، در فکر نجات بود که چشمش به دو تا افتاد که کمی آنطرفتر نشسته بودند و با هم حرف میزدند. با خودش گفت:«جانمی جان! دو تا خیلی بهتر از یک است. میروم و دو تا را شکار میکنم.» دست از سر برداشت و به طرف دو

[[page 20]]

انتهای پیام /*