مجله خردسال 452 صفحه 9

کد : 104728 | تاریخ : 16/07/1390

فرشته­ها میخواستم برای دایی عباس یک نقاشی بکشم و با مدادرنگیهایم آن را رنگ کنم. نقاشی من یک ماشین مسابقه بود. چرخ ماشین را کج کشیدم و با پاک کن آن را پاک کردم، دوباره کشیدم. باز هم کج شد. خواستم دوباره آن را پاک کنم که کاغذ سوراخ شد. ورق را پاره کردم تا روی یک کاغذ جدید نقاشی کنم، دایی عباس ورق پاره شده را برداشت و گفت:«میدانی برای این که یک کاغذ سفید درست شود، چه قدر زحمت کشیده شده است؟ و تو آن را به این راحتی پاره کردی. توجه و دقت در هر کاری باعث میشود که کمتر اشتباه کنیم.» گفتم:«من نمیخواستم کاغذ را پاره کنم ولی کاغذم سوراخ شده بود.» دایی عباس گفت:«یک روز یکی از دوستان امام برای ایشان یادداشت کوتاهی نوشته بود. امام زیر یادداشت دوستشان نوشتند:«این یادداشت یک خطی را میتوانستی در کاغذ کوچکتری بنویسی!» من نقاشیام را با دقت کشیدم تا حتی یک برگ کاغذ را هم هدر ندهم.

[[page 9]]

انتهای پیام /*