مجله خردسال 454 صفحه 20

با معرفی شخصیت­های داستان به کودک از او بخواهید شما را در خواندن داستان همراهی کند. مرغ گوسفند گربه موش ترس یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا، هیچ کس نبود. یک چیزی توی چشم رفته بود. چشمش درد میکرد و نمیتوانست کاری کند. رفت پیش و گفت:«یک چیزی توی چشمم رفته، میتوانی آن را بیرون بیاوری؟» به چشم نگاه کرد و گفت:«یک مژه توی چشمت رفته، اما من با این سم که نمیتوانم آن را در بیاورم.» به سم نگاه کرد و گفت:«حالا چیکار کنم؟» گفت:«برو پیش ! او حتما میتواند کاری کند.» رفت پیش و گفت:«میتوانی این مژه را از چشمم در بیاوری؟» گفت:«من که نمیتوانم با بالهایم آن را در بیاورم برو پیش ، او دستهایش کوچک است.