کلک من و بابا تلویزیون تماشا میکردیم که خوابمان برد. مامان روی ما پتو کشید. آنوقت من و بابا یواشکی زیر پتو خندیدیم! ما نخوابیده بودیم! فقط به مامان کلک زدیم!