
قصهی گلها
3- یک روز گل آفتابگردان از او پرسید: «تو چرا شاد نیستی؟ چرا
1-در کنار گلهای زیبای آفتابگردان، یک گل بنفش کوچولو بود.
2 - اما گل بنفش مثل گلهای آفتابگردان شاد نبود.
پژمرده و غمگینی؟»
.
4- گل بنفش جواب داد: «این جا خیلیتنها هستم. هیچکس با من حرف نمیزند. هیچکس مرا نمیبیند.»
[[page 20]]
انتهای پیام /*