مجله خردسال 48 صفحه 21

کد : 105272 | تاریخ : 06/06/1382

. 5- یکی ازگل­های آفتابگردان به پایین نگاه کرد­و گفت: «ناراحت نباش! به زودی غنچه­ها باز می­شوندو این­جا پر از گل­ می­شود.» 6- چند روز گذشت و شقایق­های­ زیبا یکی­یکی­باز شدند. 8- گل بنفش کوچولو خوشحال بود. چون توی یک باغ پر از گل زندگی می­کرد، بین یک عالمه دوست رنگارنگ و خوشبو! - و بعد همه جا پر شد از گل­های بنفش و سفید و زرد!

[[page 21]]

انتهای پیام /*