رنگین کمان
افسانه شعبان نژاد
چهار تا کلاغ پریدند.
به یک صحرا رسیدند. بالهای خود را بستند. روی درخت نشستند. رنگین کمان را دیدند.
کلاغ اولی گفت: «چه پارچهی قشنگی! به درد پیراهن میخورد.» کلاغ دومی گفت: «چه پارچه قشنگی! به درد دامن میخورد.»
کلاغ سومی گفت: «چه پارچه قشنگی! به درد شال گردن میخورد.»
کلاغ چهارمی سر تکان دادو گفت:
«چه سرسرهی قشنگی! به درد بازی میخورد.»
بعد چهار تا کلاغ بازیگوش به سوی رنگین کمان پریدند.
[[page 22]]
انتهای پیام /*