مجله خردسال 136 صفحه 22

کد : 105469 | تاریخ : 12/03/1384

من و کفشدوزک مادرم داشت سبزی پاک می­کرد. سرم را روی پای مادر گذاشتم. دامن مادرم بوی سبزی می­داد. یک کفشدوزک کوچولو، از توی سبزی­ها پر زد و روی دامن مادرم نشست. گفتم: «من و کفشدوزک خوابیده­ایم!» مادرم خندید و گفت: «تو و کفشدوزک را نمی­دانم. ولی پای من که خوابیده است!»

[[page 22]]

انتهای پیام /*