گفت: «ولی من مطمئن هستم که اگر این غنچه باز بشود، مثل من میشود.»
گفت: «ولی من از همهی شما زیباتر هستم. این غنچه شبیه من میشود.»
، وزوزی کرد و روی غنچه نشست و گفت: «بیدار شو غنچهی قشنگ!»
پر زد و روی غنچه نشست و گفت: «من میدانم که تـو مثـل من هستی. زود بیدار شو تـا و و تو را ببینند.»
آرام آرام از ساقهی غنچه بالا رفت و گفت: «ولی این غنچهی زیبا اگر باز شود، رنگ مرا خواهد داشت.»
[[page 18]]
انتهای پیام /*