مجله خردسال 207 صفحه 17

کد : 105688 | تاریخ : 04/08/1385

فیل میمون خنده خرس زرافه یکی بود، یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود. هر شب، وقتی خورشید میرفت و ماه میآمد، و و و ، کنار برکه مینشستند و برای هم قصه میگفتند. همیشه قصههای خندهدار میگفت و از همه بیشتر به قصههای میخندید. اما آن شب هیچکس خندهی را ندید. با این که داستان بامزهای تعریف کرده بود و و از خنده روی زمین افتاده بودند، اما اصلا نخندید.

[[page 17]]

انتهای پیام /*