مجله خردسال 214 صفحه 21

کد : 105748 | تاریخ : 23/09/1385

5)آقای پلنگ به سراغ بابون­ها رفت... 7) او پیش خـانـم پلنگ آمـد و گـفت: «فقط می­خواستم به بچه­ها نشان دهم که پدرشان چه قدر با مزه است!» 6) اما این بار نتوانسـت آرام از کنـارشان بگذرد و پا به فرار گذاشت! 8) آن روز آقای پلنـگ چـیزی شـکار نکرد، اما بچه­هایش را حسابی خنداند! .

[[page 21]]

انتهای پیام /*