مجله خردسال 219 صفحه 19

کد : 105774 | تاریخ : 28/10/1385

خندید وگفت: «من عجله دارم!» آژیر می­کشید تا کنار برود. اما او کنار نمی­رفت. ناگهان صدای آژیر به گوش رسید. وقتی را دید، ترسید. به علامت داد که کنار خیابان بایستد. آرام، آرام کنار خیابان آمد و ایستاد. راه باز شدو او به سرعت رفت. هم برای دست تکان داد و به راه خودش رفت. اما ، را جریمه کرد و گفت: «یادت باشد هروقت در خیابان را دیدی، راه را برای او بازکن. شاید مریضی دارد که باید او را فوراً به بیمارستان برساند.» برگه جریمه را گرفت و به قول داد که دیگر هرگز راه را نبندد.

[[page 19]]

انتهای پیام /*