مجله خردسال 220 صفحه 18

کد : 105801 | تاریخ : 05/11/1385

کارها تمام شد! گوسفند خروس اردک موش زنبور علف پنیر گل یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا، هیچکس نبود. یک روز، پیش رفت و گفت: «امروز روز جشن است و آقای مزرعه­دار برای حیوانات مزرعه غذا آماده کرده است. بیا آن­ها را برای و و ببریم و در این کار به او کمک کنیم.» با خوش­حالی قبول کرد. ، را به داد وگفت: «این را برای ببر. راهم به بده. را هم من برای می­برم.» ،

[[page 18]]

انتهای پیام /*