مجله خردسال 224 صفحه 19

کد : 105914 | تاریخ : 03/12/1385

خندید و گفت:"شوخی کردم!" و و زیر یک بزرگ رفتند و تا وقتی که باران تمام شد، همان جا ماندند. بعد ازپشت بیرون آمد و دوباره همه جا گرم و روشن شد. زیر نور بال­هایش را خشک کرد. از و خداحافظی کرد و رفت. آن­ها هیچ وقت آن روز بارانی را فراموش نکردند.

[[page 19]]

انتهای پیام /*