
زیر باران
لاک پشت شیرینی باران مورچه
یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود.
یک روز وقتی که به دنبال غذا میگشت، چشمش به یک بزرگ افتاد.
نمیدانست چه طور را با خودش به لانه ببرد. در همین فکر بود که ناگهان شروع به باریدن کرد.
[[page 17]]
انتهای پیام /*