مجله خردسال 225 صفحه 22

کد : 105945 | تاریخ : 10/12/1385

مادر من... مادر من در یک بیمارستان کار می­کند. او برای تمیز کردن اتاق بیماران خیلی زحمت می­کشد. مادر من از صبح خیلی زود سرکار می­رود. لباس مخصوص می­پوشد و مشغول تمیز کردن اتاق­ها و دستشویی­های بیمارستان می­شود. خانه­ی ما همیشه تمیز و مرتب است.چون مادر من تمـیزی را خیلی دوسـت دارد. مادرم می­گوید: «بیمارستان جایی است که مردم مریض بـه آن جا می­روند تا به کمک پزشک­ها و پرستارها دوباره سالم و سرحال بشوند. برای همین هم باید بیمارستان همیشه تمیز باشد تا آن­ها زودتر خوب شوند.» مادر من زحمت­کش و مهربان است وخدا او را خیلی دوست دارد، مثل من­که او را خیلی دوست دارم.

[[page 22]]

انتهای پیام /*