مجله خردسال 226 صفحه 17

کد : 105968 | تاریخ : 17/12/1385

باهم تاب نیمکت الاکلنگ سرسره یکی بود، یکی نبود. غیرازخدا، هیچ کس نبود. یک روز کوچولو و مادرش به پارک رفتند. مادر روی نشست و کوچولو سوار شد. کوچولو بازی را خیلی دوست داشت. کوچولو چشمش به افتاد. یک دختر مشغول بازی بود. کوچولو از پایین آمد و رفت تا بازی کند.

[[page 17]]

انتهای پیام /*