مجله خردسال 235 صفحه 5

کد : 105984 | تاریخ : 03/03/1386

کفشدوزک خراب شد. کفشدوزک بی­لانه ماند. اما نا امید نشد و دوباره مشغول کار شد. این بار زیر یک سنگ بزرگ، برای خودش لانه ساخت. اما باران بارید و خانه­ی کفشدوزک خیس خیس شد. کفشدوزک به حلزون نگاه کرد. او هنوز توی لانه بود. نه باد آن را خراب کرده بود و نه باران آن را خیس کرده بود. کفشدوزک به حلزون گفت: «من از کجا صدف بیاورم؟»

[[page 5]]

انتهای پیام /*