مجله خردسال 235 صفحه 18

کد : 105997 | تاریخ : 03/03/1386

فریاد زد: «آب مرا تمام نکن!» اما آن قدر مشغول آب­خوردن بود که صدای را نشنید. وقتی آب تمام شد، هم سیر شد. ، از غصه زد زیر گریه. با تعجب به گفت: «چرا گریه می­کنی؟» گفت: «نگاه کن! همه­ی آب مرا خوردی حالا من چه کنم؟» به که حالا خشک خشک شده بود نگاه کرد. به گفت: «غصه نخور دوست من!» بعد ، را با خرطومش بلند کرد و او را روی سرش نشاند و رفت.

[[page 18]]

انتهای پیام /*