قصهی حیوانات یک روز، وقتی که آقای راکون به خانه برمیگشت، روی شاخهی درخت چشمش به یک عالم زنبور افتاد. آقای راکون از ترس فریادی کشید و رفت توی لانه، پیش خانم راکون. جغدهای همسایه صدای فریاد آقای راکون را شنیدند.