قصهی حیوانات یک روز قشنگ، وقتی که بچه میرکاتها مشغول بازی بودند... و میرکات نگهبان به آسمان آبی نگاه میکرد... در آسمان چند عقاب دید. او خیلی زود، همه را خبر کرد.