مجله خردسال 248 صفحه 21

کد : 106216 | تاریخ : 02/06/1395

با نوه­ی کوچولویش بازی کرد. بعد هم او را خواباند. برای او قصه گفت. میمون پیر دیگر تنها و غمگین نبود و خدا را شکر می­کرد.

[[page 21]]

انتهای پیام /*