
دارم. من و سنجاب پنهان میشویم. تو ما را پیدا کن. هرکدام ما را که اول پیدا کردی برای ناهار بخور و آن یکی را هم شام بخور.»
گرگ گفت: «باشد! قبول!»
گرگ چشمهایش را بست و منتظر شد تا خرگوش و سنجاب پنهان شوند.
وقتی گرگ چشمهایش را باز کرد، هرچه گشت، نه
خرگوش را پیدا کرد، نه سنجاب را. چون هر دو پا به فرار گذاشته بودند!
آن روز، گرگ بیچاره نه ناهار خورد و نه شام!
[[page 6]]
انتهای پیام /*