مجله خردسال 253 صفحه 18

کد : 106269 | تاریخ : 02/06/1395

بادکنک حلزون پروانه منبازی قورباغه یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود. یک روز کنار دریاچه نشسته بود که یک را دید. هر چه سعی کرد را بگیرد،نتوانست. ، را صدا زد و گفت:« جان! این را برایم بگیر. من دست و پا ندارم و نمی­توانم آن را بگیرم.» جستی زد تا را بگیرد. اما نتوانست. چون باد، را بالا و بالاتر برد. ، را صدا زد و گفت: « جان! این را

[[page 18]]

انتهای پیام /*