مجله خردسال 259 صفحه 4

کد : 106331 | تاریخ : 02/06/1395

نان و تنور مرجان کشاورزی آزاد یکی بود، یکی نبود. ننه­جان کنار تنور نشسته بود. بوی خوب نان همه­جا پیچیده بود. پیشی، میومیو کرد و رفت نزدیک تنور. ننه­جان گفت: «پیشته!» پیشی رفت کنار. خروس و مرغ بوی نان که به دماغشان خورد، آرام آرام به طرف تنور رفتند. ننه جان گفت: «کیشته!» مرغ و خروس کنار رفتند. پیشی دوباره نزدیک تنور آمد. مرغ و خروس هم آمدند. ننه­جان عصبانی شد و گفت: «مگر نگفتم کیشته! مگر نگفتم پیشته! برین کنار برین کنار!» پیشی قهر کرد، مرغ و خروس هم قهر کردند و همه رفتند کنار. ننه­جان با خیال راحت، نان پخت و نان پخت و نان پخت. بعد نان­ها را در یک دستمال بزرگ تمیز پیچید. در تنور را بست و پیشی را صدا زد: «پیشی پیشی من! پیشی جان! بیا! نان پختم.» پیشی با این که قهر کرده بود، یواش

[[page 4]]

انتهای پیام /*