مجله خردسال 286 صفحه 27

کد : 106410 | تاریخ : 02/06/1395

دست کودک را در دست بگیرید و در حال بازی با انگشتان او این شعر را بخوانید. قصه های پنج انگشت · مصطفی رحماندوست همه توی یک خانه ای که اندازه ی یک کف دست بود. خوابیده بودند، که ناگهان صدایی شنیدند. اولی بیدار شد وگفت:« دزد آمده!» ترسید و یواشکی فرار کرد. دومی گفت:« کی، کو ، کجاست؟» داد و هوار هوار کرد. سومی فریاد زد و از جا پرید دنبال چوب و چماق و چاقو دوید چهارمی گفت:« کمک، کمک، جیغی کشید اما کپل، قاه قاه قاه می خندید گفت:« بابا جون! دزد کجا بود؟! نترسید رفته بودم آب بخورم، چه حرفا! خیر باشه خوابی که دیدید انشاالله

[[page 27]]

انتهای پیام /*