مجله خردسال 306 صفحه 27

کد : 106718 | تاریخ : 02/06/1395

دست کودک خود را در دست بگیرید و در حال بازی با انگشتان او این شعر را بخوانید قصه های پنج انگشت مصطفی رحماندوست اولی گفت:« بریم به جنگ.» دومی گفت:« نه تیری داریم، نه تفنگ» سومی گفت:«شیپور جنگ و دار و دور نداریم.» چهارمی گفت:« چهار نفریم کمیم و زور نداریم.» انگشت شست داد زد و گفت: «من شستم و شما چهار! با هم می شیم شصت و چهار! شصت و چهار تا که بشیم زیادیم بدون جنگ،برنده ایم و شادیم.

[[page 27]]

انتهای پیام /*