مجله خردسال 308 صفحه 27

کد : 106746 | تاریخ : 02/06/1395

دست کودک را در دست بگیرید و در حال بازی با انگشتان او این شعر را بخوانید مصطفی رحماندوست قصه های پنج انگشت شالاپ و شولوپ، پنج تا ماهی توی آب شنا می کردن می خندیدن، می رقصیدن، وای که چه ها می کردن یکی از اون ها گرسنه شد. به دنبال غذا رفت، نمی دونیم کجا رفت. شالاپ و شولوپ، چهار تا ماهی توی آب شنا می کردن می خندیدن، می رقصیدن، وای که چه ها می کردن یکی از اون ها خسته شد، از پا افتاد. با بقیه نرفت و تنها افتاد. شالاپ و شلوپ، سه تا ماهی توی آب شنا می کردن می خندیدن می رقصیدن، وای که چه ها می کردن یکی از اون ها بوته ای دید. تو شاخ و برگ او خزید. شالاپ و شلوپ دو تا ماهی تو آب شنا می کردن می خندیدن، می رقصیدن، وای که چه ها می کردن یکی از اون ها گفت که دیگه دیر شده بر می گردم. مامان جونم غمگین و دلگیر شده، بر می گردم. شالاپ و شلوپ، یک ماهی ماند بی صدا هی آواز می خواند شالاپ شلوپ شنا می کرد. کاش می دیدی چه ها می کرد!

[[page 27]]

انتهای پیام /*