مجله خردسال 232 صفحه 18

کد : 107194 | تاریخ : 02/06/1395

و به هم نگاه کردند و گفتند :« ما برای ، گردو و فندق می­بریم، چون خیلی دوست دارد.» گفت :« فکر نمی­کنم که ، هم دوست داشته باشد!» خندید و گفت :« آن هم ی بدمزه­ای مثل تو را !» و از حرف خنده­شان گرفت. گفت :« برویم. حالا می­بینید که ، خیلی دوست دارد!» آن­ها رفتند و به خانه­ی رسیدند. همه­ی دوستان به جشن تولد آمده بودند.

[[page 18]]

انتهای پیام /*