5) پاندا او را بغل گرفت. کوچولو گرم شد و توی بغل پاندا خوابید.
6) همین موقع مادر پاندا کوچولو از راه رسید. او از این که بچهی کوچولویش را پیدا کرده بود خیلی خوشحال بود.
8) پاندا، بچه را به مادرش سپرد، بعد مثل یک قهرمان شجاع خندید
7) پاندا کوچولو هم وقتی بوی را مادرش را احساس کرد چشمهایش را باز کرد.
و
و دوباره از درخت بالا رفت.
[[page 21]]
انتهای پیام /*