مجله خردسال 443 صفحه 5

کد : 107404 | تاریخ : 01/06/1395

کوتی 12 روی سیاره ی سوراخ سوراخش نشسته بود و با کامپیوترش موتور سوارهای روی زمین را تماشا می کرد. آن ها کلاه های رنگارنگ و عجیبی به سر داشتند. ناگهان یک شهاب سنگ بزرگ به سیاره خورد و یک سوراخ دیگر روی سیاره درست شد. کوتی 12 با عصبانیت فریاد زد:« نمی گذارم شهاب سنگ ها، سیاره ام را پودر کنند!» بعد پایش را محکم به سیاره اش کوبید، اما پایش توی یکی از سوراخ های سیاره گیر کرد. کوتی 12 با زحمت پایش را از سوراخ بیرون کشید و لنگ لنگان سوار سفینه اش شد و به زمین رفت. آن شب، هیچ کس متوجه اتفاقی که در شهر افتاد نشد . اما صبح، همه فهمیدند که کلاه های ایمنی موتور سوارها، گم شده است و عجیب تر این که بعضی ها، کلاه هایی را دیدند که در آسمان به پرواز در آمده بودند و به دنبال یک سفینه ی نورانی، به فضا می رفتند. کوتی 12 تمام کلاه های ایمنی را با خودش به سیاره برد. بعد آن ها را رنگ و وارنگ و قلمبه قلمبه، روی سیاره اش چید. هر شهاب سنگی که به سیاره می

[[page 5]]

انتهای پیام /*