مجله کودک 04 صفحه 29

کد : 107595 | تاریخ : 26/07/1380

برای همین دنبال یک خودکار آبی میگردد تا آن را به پدر بدهد. پدر شروع به نوشتن میکند. صبح که زهرا برای رفتن به مدرسه آماده میشود ، از خواب دیشب چیزی به یاد ندارد، امّا وقتی که شروع به جمعآوری وسایل خود میکند، چشمهایش به یک سو خیره میشوند. خواب زهرا حقیقت داشت. در ستون ملاحظات برنامه امتحانی دستخط پدر میدرخشید. پدر امضاء خود را به رنگ سرخ زده بود و زیر آن نوشته بود: این جانب نظارت دارم امضاء سید مجتبی صالحی اشک در چشمان دختر حلقه میزند و خواب شب گذشته به خاطرش میآید. این رویداد بزرگ با بررسی دقیق کارشناسان و تطبیق امضای شهید، پیش از شهادت تأیید شد و به اثبات رسید. هماکنون این برنامة درسی که به امضاء شهید سید مجتبی صالی رسیده است، در موزة شهدا به نمایش گذاشته شده است. توی این صفحه نامههای خود شما چاپ میشود به نام خدا مجلة دوست سلام من یکی از دوستان شما هستم و از شهرکرد برای شما نامه می نویسم. دوست ندارم اسمم را به شما بگویم، امّا دوست دارم با شما درددل کنم تا دلم سبک شود. پدر من چندین سال توی یک کارگاه کار کرده امّا کارفرمای او، پدرم را بیمه نکرده است. شاید هم سن و سالان من که نشریّه را می خوانند، ندانند بیمه چه چیز مهمّی است؛ امّا من الان اهمیّت بیمه را می فهمم. چون دستهای پدرم موقع کار کردن آسیب دیده و دیگر قادر به کارکردن نیست، امّا کارفرمای من هم پول بیمة مرا نمیدهد و هر وقت که مأمور بیمه برای بازرسی میآید، مرا مجبور میکند که به دروغ بگویم کارگر اینجا نیستم و میگوید اگر راستش را بگویی ، تو را از اینجا بیرون می کنم وکارگر دیگری میآورم؛ اگر بیمه میخواهی برو جای دیگری کار کن. همه می دانند که اگر پدرم بیمه بود، الان سازمان بیمه از ما حمایت میکرد و به پدرم حقوق از کار افتادگی میداد تا ما اینقدر سختی نکشیم. دوست شما از شهرکرد

[[page 29]]

انتهای پیام /*