
ثانیهها
از هم سبقت
میگیرند
به پدر بزرگ نگاه کن! موهای سفیدوخطوط چهرهاش
میگوید: او همیشه پدر بزرگ بوده است!
امّا توکه میدانی،اوهمیشه پدربزرگ نبوده است.روزگاری
مثل تو،کودکی خندان وبازیگوش بوده و روزگاری هم مثل
پدر،جوان و پرتلاش،چیزی که باعث شده پدر بزرگ، امروز پیر
وخسته به نظر برسد، «زمان»است،آن هم یک زمان طولانی.
مثلاَ هشتاد سال زمان کمی نیست.من و تو فکرش را هم
نمیتوانیم بکنیم که هشتاد سال چقدر طول میکشد.امّااگر
از پدربزرگ بپرسیم،به نظر تو چه جوابی میدهد؟
من که فکر می کنم اگر از او بپرسم: «این هشتاد سال برای
شما چگونه گذشت؟» ،بلافاصله جواب خواهد داد:
«به اندازۀ یک چشم به هم زدن!»
راستی چرا گذشتههای ما این قدر زود گذشتهاند؟چرا الان
که در زمان «حال» زندگی میکنیم،احساس میکنیم لحظهها
طولانی و کشدار میگذرند، امّا وقتی لحظهها و حتّی روزها و
ماههاوسالها راپشت سر گذاشتیم، میبینیم که همۀ آنها مثل
یک چشم به هم زدن گذاشتهاند؟چرا ثانیهها این همه
عجله دارند و میخواهند از هم سبقت بگیرند؟!
هیچ میدانی سه ماه از آشنایی ما گذشته
است؟مادرست زمانی که مدرسهها باز شده
بودندبه خانۀ شما آمدیم.
امروز ٢٩ آذر است.فردا هم پاییز با همۀ
خاطرههای رنگ رنگش،کولهبارش را جمع
میکندو میرود.آیا این سه ماه برای تو به
اندازۀ سه ماه گذشت؟ یا نه،به اندازۀ یک
چشم به هم زدن؟حالا که خاصیت زمان،
زودگذر بودن آن است،چرا قدر لحظههایمان
را ندانیم؟برای لحظههای قشنگ امروز چه برنامهای
ریختهای؟ برای فرداها چطور؟
حضرت علی(ع)می-فرمایند: فرصتها با
شتاب میگذرند، مانند گذشتن ابرها از آسمان.
سردبیر
[[page 4]]
انتهای پیام /*