
نیکی ماتاباتا رو نیگاه کن!
یه روز...
... یه گلابی از توی کامیونِ پر از گلابی میافته توی جادّه،میگه :خداحافظ گلابی ها!
دیگه...نمیتونم...تحمّل...
هاهاها...خداحافظ...گلابیها...هاهاها...
خندید!حالا وقتشه!
وقت چیه؟هفته بعد میفهمیم!
[[page 20]]
انتهای پیام /*