
آزاده اکبری خرازی
مترو
سرویس مدرسۀ ماست
علی دانشآموز کلاس دوم
دبستان ابن سیناست و مادرش نزدیکیهای مدرسهاش
در یک مطب کار میکند.
خانۀ علی در شهر کرج است و مجبور است هر
روز با مترو به مدرسه باید.علی مترو را خیلی دوست دارد.
چون میتواند از پنجره بیرون راتماشا کند،از تونل رد شود
ودر مترو دوستهای جدیدی پیدا کند.
مترو یک جور قطار است که برای مسافرتهای کوتاه
از آن استفاده میشود؛مثلاًً چون تهران خیلی بزرگ است،
برای رفت وآمد درآن،متروهای زیر زمینی کار گذاشتهاند
یا چون فاصله شهر کرج از تهران کم است،به جای قطار
از مترو استفاده میشود.
بچههای زیادی هر روز سوار مترو میشوند تا به مدرسه
برسند.نازنین روی یکی از صندلیهای مترو در طبقه بالا
نشسته و با خواهرش مریم،منظرههای اطراف را تماشا
میکند.ماد نازنین معلم است و نزنین هم در مدرسۀ
مادرش درس میخواند.
مریم به کودکستان میرودو هر روز عصر،سه نفری
به خانه بر میگردند.نازنین درباره مترو میگوید: «من
مترو را دوست دارم. ولی وقتی خسته هستم،دلم
میخواهد بخوابم؛ولی روی صندلی خوابم نمیبرد
وکلافه میشوم.تازه بعد از این
یک عالمه پله هست که باید بالا و پایین
برویم.»
نازنین همیشه میترسد که نکند مریم کوچولو در
شلوغی پلهها بین دست و پای مردم گم بشود،امّاعلی
میگوید در پلهها همیشه دست مادرش را میگیرد تا گم
نشود.در شلوغی و سر و صدای پلههای خروجی،بچههای
زیادی به دنبال مادر و پدرشان میروند.آنها باید سزیعتر
بروند تا به اتوبوسها برسند.گاهی اوقات حت یپدر و مادرها
مجبور میشوند آنها را بغل کنند.
مرتضی کلاس پنجم دبستان است و تنهای تنها از
کرج به تهران میآید.مرتضی میگوید: «مترو خیلی
بزرگ است.روزهای اول میترسیدم که بین این
همه آدم گم بشوم.بعد کم کم عادت کردم و با
مأموران مترو هم دوست شدم.مترو برای من مثل
سرویس مدرسه است!»
برای مرتضی هم پایین رفتن از پلهها سخت است.او
[[page 8]]
انتهای پیام /*