مجله کودک 22 صفحه 14

کد : 108012 | تاریخ : 02/12/1380

برای چه دوست داشتی همراه آنها بروی؟ خُب معلوم است، همه دوست دارند به زیارت خانه خدا بروند. دلت برایشان تنگ شده؟ بله. یعنی دلت می­خواست نروند؟ نه، درست است دلم برایشان تنگ شده ولی این یکی به دلتنگی­اش می­ارزد! چه طور؟ آنجا برایم دعا می­کنند که در زندگی آدم موفقی باشم. تازه سوغاتی هم یادشان نمی­رود! وقتی که برگردند، اولین چیزی که به آنها می­گویی چیست؟ نمی­دانم. ولی ممکن است خنده­ام بگیرد. چرا؟ تا به حال پدرم را با سر تراشیده ندیده­ام! فکر می­کنی چرا سرشان را می­تراشند؟ پدرم گفته برای اینکه ظاهرشان همه شبیه هم باشد. گفتی پدر و مادرت تو را دعا می­کنند، تو هم آنها را دعا می­کنی؟ خیلی. بچه­هایی که پدر و مادرشان به سفر خانۀ خدا رفته­اند کم نیستند. زهرا مناجاتی هم پدر و مادرش به سفر حج رفته­اند. او این روزها در کنار دختر عموهایش در خانه عمویش زندگی می­کند. زهرا کلاس چهارم دبستان است. او می­گوید: «دلم برایشان خیلی تنگ می­شود؛ اما خوش به حالشان، آنها دلشان برای من تنگ نمی­شود!» چرا؟ الان آنها در حال و هوایی هستند که دلشان برای هیچ کس تنگ نمی­شود. این روزها خیلی از پدر و مادرها از بچه­هایشان دور می­شوند و ممکن است دلشان هم برای هم تنگ شود، اما این یکی به قول محسن به دل تنگی­اش می­ارزد! پدر و مادر محسن امانی که دانش­آموز کلاس چهارم دبستان است، امسال به سفر حج رفته­اند و او این روزها با مادربزرگش زندگی می­کند. محسن می­گوید: «خیلی دوست داشتم من هم با آن­ها می­رفتم، ولی نمی­شد.»

[[page 14]]

انتهای پیام /*