مجله کودک 23 صفحه 15

کد : 108049 | تاریخ : 09/12/1380

دور و دراز برد. این نامه را دوست خوبم «مریم قنبری» نوشته بود؛ از لنگرود سبز و زیبا. همراه نامه دو افسانۀ بسیار شیرین و خواندنی هم بود. قصه­هایی که مادربزرگ مریم، خانم «شهربانو دروگر» برای او تعریف کرده بود و مریم عزیز و هنرمند، آنها را از زبان محلی به زبان فارسی ترجمه کرده و برای مجلۀ دوست فرستاده بود. متاسفانه به دلیل محدود بودن صفحات مجله امکان چاپ آنها را نداشتیم؛ اما این کار قشنگ مریم عزیز یک نشانه بود؛ نشانه­ای از عشق و علاقۀ همۀ بچه­های ایرانی به فرهنگ وآداب و سنتهای قومی خود. چقدر خوشحال شدم دیدم دوست خوب ما «ریحانه شریعت ناصری» هم نقاشی­هایی برای قصه­های مریم کشیده است. در قصه­ها و نقاشی­های این دوستان خانه­های گِلی با سقف­هایی از کاه و چاه آب وسط حیاط؛ رویایی از زیبایی­های طبیعت گیلان را زنده می­کرد. بچه­ها! پدربزرگها و مادربزرگهای ما گنجینه­های ارزشمندی هستند که حرفهای بسیاری برای گفتن دارند. چه خوب می­شود اگر همۀ ما مثل مریم، لحظه­هایی را کنارشان بنشینیم، دستهای مهربانشان را در دست بگیریم و در حالی که به خطوط پر رمز و راز چهره آنها نگاه می­کنیم، شنونده حرفهایشان باشیم. حکایتها، آداب و رسوم گذشته و خاطره­هایی که آنها در سینه دارند، قشنگترین قصه­های دنیاست. چه خوب است قدر لحظه­هایی را که سایۀ پرمهرشان بر سرمان است بدانیم و برای سلامتی همۀ پدربزرگها و مادربزرگها دعا کنیم. مریم عزیز ما قصه­های مادربزرگش را نوشت و برای ما فرستاد تا یاد او را همیشه زنده نگه دارد. به این دوست خوب و هنرمندتبریک می­گوییم و به روح پاک مادربزرگش خانم «شهربانو دروگر» درود می­فرستیم.

[[page 15]]

انتهای پیام /*