
همیشه عید غدیر که میشود، به دیدن خانوادۀ سادات میرویم. (یعنی آنهایی که «سیّد» هستند.) این
رسمی است که از قدیم به وجود آمده. ما هم برای این که سنتشکنی نکرده باشیم، در این شماره با آقای
سید محمدسادات اخوی گفتگویی انجام دادیم. ایشان هم نویسنده هستند، هم شاعر و هم مدیر فرهنگسرای
نوجوان. تازه مهمتر از همه، ایشان یکی از نوادههای حضرت محمد(ص)، پیامبر مسلمانان، هستند.
● اگر قرار باشد خودتان را
برای بچهها معرفی کنید، چه
میگویید؟
● یک روز، اتفاق سادهای افتاد و آن
این بود که نوزادی متولد شد. این نوزاد
فکر میکرد چند سال بعدخواهر و برادرش
هم متولد خواهند شد، ولی این اتفاق
نیفتاد و او تنها ماند. به خاطر همین هم
همیشه فکر میکرد، همه خواهر و
برادرش هستند.
چون خیلی تنها بود با در و دیوار
حرف میزد. بعد یادگرفت حرفهایش را
بنویسید. بعضیها که نمیدانستند او اول
با در و دیوارحرف میزده، فکرکردند که
واقعاً نویسنده است. اینطور شد که اجازه
دادند 15 کتاب چاپ کند.
این نویسنده الان 28 سال دارد، او
من هستم و قیافه من هم همین است
عیدی یک نویسنده به خوانندگان دوست
یک دویستتومانی
چاپ کنید!
[[page 22]]
انتهای پیام /*