مجله کودک 23 صفحه 25

کد : 108059 | تاریخ : 09/12/1380

که به نظر خودش خیلی دوست­داشتنی بود، از پسرک تشکر کرد. او وقتی داشت راه می­افتاد، گفت: «در عوض قول می­دهم اگر از سایه­ام خوب مراقبت کنی، وقتی برگشتم یکی از وِردهای جادوگری را به تو یاد بدهم.» و بعد سایه­اش را محکم به سایۀ پسرک بست و سوار بر جارویش شد و رفت. حالا پسرک دو سایه داشت. یکی سایۀ خودش، دیگری سایۀ پردردسر جادو گر. سایۀ جادوگر مرتب برای پسرک دردسر ایجاد می­کرد.آن سایه بدترین سایه­ای بود که پسرک تا آن زمان دیده بود. سایه­ها معمولاً رفتار آدمها را تقلید می­کنند، ولی مثل اینکه سایۀ جادوگرها غیر از این عمل می­کنند. با ما همراه باشید تا ببینیم سایۀ جادوگر چه دردسرهایی برای پسرک ایجاد می­کند.

[[page 25]]

انتهای پیام /*