
بهار
افسانه شعباننژاد
همین دیشب که من در خواب بودم
بهار آهسته در را باز کرده
گل زیبای من را توی گلدان
دوباره با دو دستش ناز کرده
به گلدانم لباسی تازه داده
لباسی سبز از جنس جوانه
گلم میخندد و از خندۀ او
دوباره پر شده هر جای خانه
اگر بیدار بودم من هم از او
گلی زیبا و خوشبو میگرفتم
و یا مانند گلدان قشنگم
لباسی تازه از او میگرفتم
[[page 57]]
انتهای پیام /*