
بود و بالا وپایین میپرید.کریستف کلمب، خود
نیز متعجب بود.
آن شب، هنگامی که کلمب در میان تاریکی
اقیانوس،آن شعله را دید، از ترس آن که خیالاتی
شده باشد، معاونش رودریگو را که به او «پنیتا»
میگفت، صدا زد. پنیتا خود را به سرعت به او رساند
و او هم آن نور عجیب را دید. از چند روز گذشته،
ملوانها عصبی شده بودند و با کوچکترین موضوعی
که پیش میآمد با هم دعوا میکردند. به نظر
میرسید دریای ساراگاسو،رمز و رازهای پیچیدهای
با خود دارد.
***
امروزه، آنچه را که کریستف کلمب و یارانش
در این ناحیۀ دریایی که در حال حاضر به
«مثلث برمودا» معروف است، دیدند؛ با واقعیتهای
علمی قابل توجیه است. عربه قطب نما رو به قطب
شمال یا ستارهی شمال نیست؛ بلکه رو به قطب
مغناطیسی شمال قرار میگیرد. در واقع، در روی
کره زمین، کمتر جایی پیدا میشود که در آنجا
قطبنما، شمال واقعی را نشان دهد.امروزه همه
خلبانان و ملوانان به خوبی میدانند که باید قطب
نما را نسبت به تغییرهای منطقه، کمی دستکاری
کنند تا جهت درست را به آنها نشان بدهد.
شعلههای بلند آتش هم که کلمب از آنها یاد
میکند و درخاطراتش نوشته است که این شعلهها
به دریا فرو میرود، احتمال دارد بر اثر سقوط سنگهای
آتشین آسمانی باشد. در هرصورت وجود این شعلهها
نبود که همراهان کریستف کلمب را عصبانی میکرد،
بلکه دریای پراز علف و شاخ و برگ ساراگاسو خشم
آنها را برمیانگیخت، زیرا در هر لحظه تصور میشد
که آنها به خشکی میرسند؛ اما در واقع چیزی جز
علفها، گیاهان و پرندههایی که بر بالای گیاهان بالا
و پایین میرفتند، نمیدیدند و این موضوع آنها را
عصبانی میکرد.
[[page 21]]
انتهای پیام /*