
حکایت پادشاهی که در حسرت قلیان بود!
آن روز ناصرالدین شاه قاجار مثل همه روزهای
دیگر، هوسِ کشیدن قلیان به سرش زده بود؛ امّا
هر چه صبر کرد، خبری از قلیان نشد. ظاهراً
خدمتکارها میترسیدند واقعیت را به شاه
بگویند. شاه در حالی که با عصبانیت،
سبیلهایش را تاب میداد، فریاد زد:
-یکی به من بگوید در این کاخ
چه میگذرد؟ از صبح، دستور قلیان دادهام، امّا
هنوز خبری نیست.
بالاخره خدمتکار مخصوص، به زبان آمد
و با ترس و لرز گفت: قبلۀ عالم! در کاخ هیچ
قلیانی پیدا نمیشود!
رنگ صورت شاه قرمز شد و فریاد کشید:
این دیگر چه عذر و بهانهای است؟ تا دیروز
این کاخ پر از قلیان بود. بگویید ببینم چه
اتفاقی افتاده است؟
-قربان خاک پایتان گردم! خانمها دستور
دادهاند همۀ قلیانها را بشکنیم و دور بریزیم...
***
صدای قدمهای تند شاه قاجار در حرمسرا
پیچید. همران شاه متوجه شدند که او بسیار
عصبانی است. چیزی نگذشت که فریاد
خشمگین شاه، حرمسرا را به لرزه انداخت:
.بگویید ببینم!به اجازۀ چه کسی قلیانها
را شکستید؟
امّا این بار بر خلاف انتظارشاه، هیچ یک
از زنان نترسیدند و
سکوت نکردند. آنها
مصمّم و جدّی جواب دادند:
-همان کسی که همسری ما و شما را
حلال کرد، مصرف توتون و تنباکو را بر مسلمانان
حرام دانست. ما هم اطاعت او را بر اطاعت
از شما ترجیح میدهیم!
***
آن شخص، کسی جز مرجع بزرگ
شیعیان آن روزگار، مرحوم شیرازی
نبود. در آن روزها شاه قاجار با قبول
قراردادهای ننگین، ثروتهای ملّی را
در اختیار انگلیسیها میگذاشت. از جملۀ
این قراردادها امتیاز تنباکو بود که سرمایۀ
عظیمی از کشورمان را به دست بیگانگان
میسپرد؛ امّا ظاهراً شاه و انگلیسیها
فراموش کرده بودند که در ایران، مراجع
دینی هستند که بر قلب مردم حکومت
میکنند، نه شاهان و وزیران خودفروخته.
میرزای شیرازی هم با دیدن این وضع،
فتوایی صادر کرده بود که مسلمانان را از
استفاده از تنباکو منع میکرد.
درس بزرگی که آن روز روحانیان و
مردم ایران به دشمنان اسلام دادند، درسی
بود که هرگز فراموش نشد. از آن روزگار
تا به حال، هرسال در این روز، خاطرۀ
باشکوه لغو امتیاز تنباکو را گرامی
میداریم. به تقویمهایتان نگاه
کنید تا سالگرد این حماسه را پیدا
کنید.
سردبیر
[[page 4]]
انتهای پیام /*