مجله کودک 32 صفحه 11

کد : 108289 | تاریخ : 19/02/1381

دو بارآقای ناظم با من به خاطر همین موضوع دعوا کرده؛ امّا نمی­دانم چرا هیچ وقت آنهایی را که بی­نوبت وارد صف می­شوند، تنبیه نمی­کنند.» آرش می­گوید: «من همیشه دوست دارم از بوفه خوراکی بخرم، ولی مامانم به من پول نمی­دهد؛ می­گوید خوراکی خانه سالمتر است، ولی تنوع خوراکیهای بیرون بیشتر است.» امیرحسین هیچ کدام از این مشکلات را ندارد. او زنگ تفریح­ها یک گوشه حیاط می­نشیند و مشق­های زنگ بعدش را می­نویسد!او می­گوید: «من می­دانم که مشق­هایم را باید در خانه بنویسم، ولی بعضی موقعها که شب خیلی بازی کرده­ام و تکالیفم را انجام نداده­ام، زنگ تفریح، مشقهایم را می­نویسم.» امیر حسین تا به حال چند بار به خاطر همین موضوع تنبیه شده است. او با این که خودش هم می­داند کارخوبی نمی­کند، از تنبلی دست برداشته و تند تند دارد پرسشهای علومش را می­نویسد. سحر و گلناز هم زنگ تفریحها درس می­خوانند. ولی روش آنها با روش امیرحسین فرق دارد. آنها درسهای زنگ بعد را که از قبل آماده کرده­اند، از هم می­پرسند این طوری هم درسشان را مرور می­کنند و هم چیزهای تازه­ای از هم یاد می­گیرند. نسترن کلاس پنجم است و یک هفته است که در مدرسه، مأمور آب شده. او به بچه­های کوچک کمک می­کند که آب بخورند و مواظب است بچه­ها همدیگر را هل ندهند و در آبخوری­ها آشغال نریزند. فرزانه هم مأمور راه پله­ها و ایوان است. او باید حواسش را جمع کندکه بچه­ها توی پله­ها نروند و همدیگررا هل ندهند. نسترن و فرزانه و بقیه مأمورها، تمام زنگ تفریح باید به وظایفشان برسند، ولی آنهاکارشان را دوست دارند؛ چون باعث می­شود بچه­ها کمتر آسیب ببینند. نسترن می­گوید: «از کمک کردن به کلاس اولی­ها خوشم می­آید و چیزهایی را که بلدم، به آنها یاد می­دهم. اسم معلم و کلاسشان را می­پرسم. من با نصف کلاس اولّی­ها دوستم!» نیما دو سه روزی است که مسؤول بهداشت و بوفه شده است مسؤول بوفه کار پرزحمتی است. او باید مواظب باشد که ساندویچها بهداشتی درست شوند، خوراکیهای غیر بهداشتی در بوفه فروخته نشود و بچه­ها از فروشنده­های دوره­گرد جلوی مدرسه چیزی نخرند. او می­گوید: «گاهی اوقات از معلمها اجازه می­گیرم تا زودتر از وقتی که زنگ تفریح می­خورد، توی بوفه باشم. من تمام زنگ تفریح را آنجا می­مانم و بعضی وقتها به فروشنده کمک می­کنم.» زنگ تفریح، توی حیاط را که نگاه کنی، بچه­ها را می­بینی دسته­دسته دور هم می­ایستند و با هم حرف می­زنند. بعضی­ها از خاطراتشان می­گویند، بعضی­ها فیلم­هایی را که دیشب تلویزیون پخش کرده، تعریف می­کنند و یا از معلمها و درس­دادنشان صحبت می­کنند. اگر وارد این جمعها بشوی، لطیفۀ دست اول، خاطرات بامزه و حرفهای شنیدنی زیادی برای گوش دادن هست با حرفهایی که فقط مخصوص زنگ تفریح و بچه مدرسه­ای­هاست. زنگهای تفریح، بهترین فرصت برای دوستی است. فرصت این که بادوستهایت خوراکی بخوری، بازی کنی، درس بخوانی و حرف بزنی یا حتی سیب کوچکی به کسی تعارف و دوستی تازه­ای را آغاز کنی لازم نیست خجالت بکشی؛ اگر عجله نکنی زنگ تفریح می­خورد...

[[page 11]]

انتهای پیام /*