
گذشت وگذشت و سهراب ده ساله شد.اما از نظر چند برابریه.بچه معمولی بود.
یک روز...
هی سهراب...چه توپِ توپی داری!
هی هی هی
از امروز مال من می شه چون من «هومان»رئیس بچه های محلهامففهمیدی؟
با کمال میل حاضرم یه دست گُل کوچیک باهاتون بازی کنم...اما توپ مال مَنه!
اِخیلی پررویی بچه...الان یه درسی بهت می دم که یادت نره...
نشونش بده «بارمانِ»کلبه سنگی!
چَشم رئیس!
[[page 18]]
انتهای پیام /*