
پسرم ، حالا که اصرار داری بری، لااقل دائی تو با خودت ببر، داداشِ من ، « ژنده رَزم »، رستم رو میشناسه و اگه دیدش میتونه نشونت بده!
رستم ؟ آره خوب یادمه!
همون دختر خپله که موهاش زرد بود!
ژرنده چی؟ چه اسم سختی! بهش میگم دائی ژی ژی!
نه داداش اون که نسترن دختر عفت خانومه!
رستم، شوهرم .... ریشش دو شاخه بود....
چی؟ شما دو تا بدجنسا اینجا چی کار دارین؟
پسر، گذشته رو فراموش کن تو خیلی قوی ای دیگه رئیس مائی!
ما از طرف لشگر افراسیاب اومدین ببریمت ایران....
ببین.... از طرفِ عالیجناب چی آوردیم!
[[page 18]]
انتهای پیام /*